راهکارهای افزایش مشارکت سیاسی زنان در ایران و دیگر کشورهای اسلامی
درآمد
در اساس نه تنها در ایران که در تمامی مناطق جهان، ورود زنان به صحنه سیاست از جلوه های مدرنیته و پدیده ای نوظهور است. آنچه که در صحنه سیاست به صورت قاعده بوده، دوری و کناره گیری تاریخی زنان از سیاست بوده است؛ به گونه ای که برخی از زنان خصوصی و مردان عمومی سخن گفته اند. یعنی اینکه در اساس زنان متعلق به حوزه خصوصی که همان حریم خانه و خانواده است، تلقی می شده اند و مردان به حوزه عمومی که همان حوزه فعالیت های اجتماعی، سیاست و دولت می باشد. (1) گاستن بوتول جامعه شناس فرانسوی، نیز ورود زنان به صحنه سیاست را در عصر نوین استثنایی واقعی و امری خارق العاده می داند. (2)به خاطر دوری تاریخی از صحنه سیاست، مشارکت سیاسی همواره یکی از خواسته های اصلی زنان در طول بیش از یک قرن گذشته بوده و در همه حرکت ها و فعالیت های زنان به عنوان یکی از اهداف اصلی مطرح می شده است. حتی می توان گفت که مهم ترین عامل مشارکت گسترده زنان در انقلاب اسلامی ایران و حضور در روند انقلاب را اعتقاد زنان ایرانی به تعیین سرنوشت خویش تشکیل می داده است. به همین خاطر نیز نمی توان انقلاب اسلامی ایران و دیگر فعالیت های زنان ایرانی را در دیگر دوران ها همچون دوران مشروطیت، جدا از این خواسته و هدف مورد بررسی قرار داد. (3)
این مقاله با هدف یافتن راه هایی برای پاسخ به خواسته همیشگی زنان ایرانی و نیز چگونگی تداوم بخشیدن به هدف مهمی که موجبات حضور گسترده زنان را در روند انقلاب اسلامی ایران فراهم آورد و در دیگر کشورهای اسلامی نیز زنان را به تحرک درمی آورد، نگاشته می شود. مبنای فرضی مقاله، این است که افزایش مشارکت سیاسی زنان در جامعه به خودی خود صورت نمی گیرد، بلکه به راهکارها مشخصی برای افزایش سطح این مشارکت نیاز است. همچنان که آمارها و بررسی ها نشان می دهند، میان سطح مشارکت سیاسی زنان و مردان در سطح توده تفاوت چندانی وجود ندارد، بلکه مشکل عمده به نابرابری سطح مشارکت آنان در سطح نخبگان سیاسی باز می گردد. (4) بنابراین، راهکارهای این مقاله نیز به طور مشخص برای برطرف کردن این مشکل طراحی و پیشنهاد گردیده است.
مشارکت سیاسی به هر گونه رفتاری اطلاق می شود که بر سیستم سیاسی تأثیر می گذارد، یا قصد تأثیر گذاردن بر آن را دارد. الزام حضور و مشارکت زنان در جامعه، ناشی از صرف ظاهرسازی (5) و اقدامات نمادین نیست، بلکه از این واقعیت نشأت می گیرد که تجربه بسیاری از کشورها نشان داده است که در هر جامعه ای که سهم زنان در فعالیت های سیاسی و اجتماعی و نیز در سطوح مدیریتی افزون تر گشته است، آن جامعه از رشد و توسعه بیشتری برخوردار شده است. پیشنهادهای زیر بر اساس مطالعات و بررسی هایی که در شرایط فرهنگی - اجتماعی ایران و برخی از دیگر کشوهای اسلامی دارای وضعیت مشابه ایران، صورت گرفته، مطرح می شود. البته در طرح و کشف این راهکارها از تجربیات دیگر کشورهای توسعه یافته ای که پیشتر به دستاوردهای ارزشمندی در زمینه برابری جنسیتی دست یافته اند، استفاده شده است. البته باید با ژرف کاوی و حساسیت در تلفیق و انطباق هنرمندانه این راهکارها با فضای فرهنگ خودی کوشید.
بی گمان، جامعه مدنی راستین بدون حضور زنان، یعنی نیمی از پیکره جامعه، ناقص و ناتمام خواهد ماند. هیچ جامعه ای که خود را از حضور، مشارکت و فعالیت نیمی از جمعیت بالقوه توان مند خویش در عرصه عمومی محروم ساخته باشد، نمی تواند شالوده های تمدنی نیرومند را پایه ریزی کند.
پیش از طرح راهکارهای افزایش مشارکت سیاسی زنان باید خاطر نشان ساخت پژوهش هایی که در خصوص رفتار سیاسی زنان از گذشته تاکنون صورت گرفته است، نشان می دهد که به رغم برخی برداشت های نادرست در میان عامه مردم، تفاوت خاصی از نظر میزان شرکت زنان و مردان در انتخابات چه در سطح محلی و چه در سطح ملی به چشم نمی خورد و بیشترین میزان این اختلاف از 3 تا 5 درصد مشارکت کمتر زنان فراتر نمی رود. (6)
در اینجا راهکارهایی چند برای افزایش مشارکت سیاسی زنان مطرح می شود. البته باید به یاد داشت که این راهکارها تنها در صورتی مفید خواهد بود، که این اعتقاد در میان مسؤولان پدید آمده باشد که مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان نه تنها سودمند، بلکه کاملاً ضروری است و باید به اقداماتی نیز برای افزایش آن دست زد. اکنون با ذکر مقدمات یاد شده، راهکارها و دلایل سودمندی هر یک از آنها مطرح می شود.
راهکارها
1. افزایش سهم حضور زنان در نهادهای سیاسی کشور، به ویژه مجلس شورای اسلامی از راه نظام سهمینه بندی تجربیات بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهای اسکاندیناوی نشان داده است که مطمئن ترین و سریع ترین راه برای افزایش سطح مشارکت زنان در سطوح مدیریت سیاسی کشور، به کارگیری نظام سهمیه بندی (7) است. در واقع، در کشورهایی که از این روش سود برده اند، نتایج درخشانی به دست آمده و سطح مشارکت زنان در مناصب مدیریت سیاسی به ناگهان چند برابر شده است. منظور از نظام سهمیه بندی، سیستمی است که در آن درصد مشخصی از همه مناصب مجلس نمایندگان، کابینه، یا وزارتخانه ها الزاماً به زنان اختصاص می یابد. این نظام سهمیه بندی که اساساً در مدیریت کلان سیاسی کشورها و همچنین در سطح حکومت های محلی به کار بسته شده است، از نظر درصد اختصاص سهمیه به زنان متفاوت است. اما معمولاً از 20 تا 40 درصد در نوسان است. (8)به خاطر فقدان این نظام در ایران، به رغم اینکه در دوره پنجم مجلس شمار نمایندگان زن مجلس به بالاترین زمان در دوران پس از انقلاب رسید، این میزان در مجلس ششم بار دیگر کاهش پیدا کرد. درصد نمایندگان زن در ایران در حدود 4/5 درصد است که با توجه به شرکت تقریباً برابر زنان در انتخابات مجلس، این میزان بسیار اندک است. همچنین این میزان در قیاس با بسیاری از دیگر کشورهای جهان سوم نیز پایین است. البته این مشکل به کل خاورمیانه مربوط می شود. در این منطقه، «مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان، در حال حاضر آمارهای پایین تری را نسبت به دیگر مناطق دارد. اگر به حضور زنان در مجالس قانونگذاری، در مجریه سیاسی و در سطوح مدیریتی بالا نگاهی بیندازیم، می بینیم که این آمارها به هیچ وجه رضایت بخش نیست و حتی از آمارهایی که از آفریقای زیر صحرا، شرق آسیا و آمریکای لاتین به عنوان مناطق در حال توسعه داریم، پایین تر است.» (9)
همان طور که گفته شد اتخاذ نظام سهمیه بندی در اکثریت کشورهای جهان تحول بزرگی در جهت افزایش حضور زنان در نهادهای تصمیم گیری پدید آورده است. اثر مهم و ژرف این نظام را به ویژه در اینجا می توان دریافت که تنها منطقه جهان که شمار زنان حاضر در نهادهای تصمیم گیرنده آن در سال های اخیر کاهش یافته است، برخی از کشورهای بلوک شرق پیشین است. زیرا پس از فروپاشی اتحاد شوروی و سقوط رژیم کمونیستی، نظام سهمیه بندی که در این کشورها وجود داشت، به کنار گذارده شد و همین مسأله موجب کاهش حضور زنان در نهادهای سیاسی این کشورها گشته است. (10)
تأکیدی که در اینجا بر رسیدن زنان به مناصب مدیریتی کلان و مشاغل سیاسی صورت می گیرد، ناشی از این اعتقاد نیست که حضور چند زن در مجلس قانون گذاری یا مدیریت چند اداره مشکل کمبود مشارکت زنان را حل می کند. بلکه اعتقاد بر این است که ورود تدریجی زنان به سطوح مدیریتی، دست کم در آغاز در حد همان 20 تا 30 درصد به صورت الزامی، موجب می شود که زنان فعالی از لحاظ سیاسی تجربه مدیریتی لازم را کسب نمایند و همچنین مردم با مدیریت زنان آشنایی بیابند تا دیگر این امر، به صورت روندی پایدار متجلی شود، نه رویدادی اتفاقی و استثنایی.
همچنین باید در نظر داشت که در صورت عدم تحقق این امر، اندک اندک ممکن است زنان به این اعتقاد برسند که از آنان تنها به عنوان رأی دهندگانی سر به راه استفاده می شود که قرار است تنها در روزهای رأی گیری در پای صندوق های رأی حضور بیابند و به کاندیداهای مرد رأی بدهند؛ کاندیداهایی که ممکن است توجه چندانی هم به خواسته های زنان نداشته باشند. همین مسأله موجبات سرخوردگی زنان را در درازمدت فراهم می آورد. به طور کلی، افزایش مشارکت زنان در سطح نخبگان دو نتیجه عمده دارد: نخست، افزایش سطح مشارکت زنان در سطح نخبگان موجب ایجاد انگیزه در دیگر زنان جهت افزودن بر کوشش ها و ارایه دستاوردهای بیشتر می شود؛ زیرا باور به اینکه راه ورود زنان به مراحل بالای مدیریت بسته نیست، خود انگیزه ای نیرومند برای تلاش بیشتر می شود. دوم، تأثیری است که مدیریت زنان در سطح کلان بر برداشت ها و رویکردهای کل جامعه باقی می گذارد که به این مسأله بعداً پرداخته خواهد شد.
هم اکنون حضور زنان در مناصب بالا و تصمیم گیری به یک ارزش جهانی بدل شده است و سطح توسعه کشورها را با آن ارزیابی می کنند. یکی از مهمترین عوامل در تعیین شاخص توسعه انسانی حضور زنان در مناصب تصمیم گیری است و اگر در همه زمینه ها پیشرفت وجود داشته باشد، ولی در این زمینه آمارها پایین باشد، شاخص توسعه انسانی بالایی را برای آن کشور در نظر نمی گیرند. حتی گفته می شود که سده بیست و یکم، قرن زنان است و تغییراتی اساسی در این زمینه روی خواهد داد. (11)
در جمع بندی این راهکار پیشنهادی باید گفت که در صورت به کارگیری نظام سهمیه بندی، گام بزرگی برای تسهیل ورود زنان به روند واقعی مشارکت برداشته می شود؛ زیرا مشارکت واقعی به معنی سهیم شدن در قدرت و نیز سهیم شدن در تصمیم گیری ها می باشد. در مراحل اولیه، تخصیص 20 تا 30 درصد پست های مدیریتی، نمایندگی مجلس، و نیز در سطح محلی در شوراهای شهر و روستا مناسب به نظر می رسد تا به تدریج بر این میزان نیز افزوده شده، دیگر تنها شایستگی افراد ملاک سپردن مناصب به آنان قرار گیرد، نه وابستگی به یک جنسیت خاص.
2. تشویق احزاب و گروه های سیاسی برای تعیین سهمیه بندی (دست کم 20 تا 30 درصد) برای حضور زنان در هیأت های اداره کننده این سازمان ها
کوشش در جهت برابری در زمینه مشارکت سیاسی زنان و مردان در سطح نخبگان به بخش های رسمی و دولتی محدود نمی شود، بلکه باید به احزاب و گروه های سیاسی نیز گسترش بیابد. تردیدی نیست که به خاطر دوری تاریخی زنان از سیاست، و اینکه ورود آنان به صحنه سیاست و مشارکت سیاسی امری نوپدید و استثنایی است، میزان حساسیت زنان تا حدی کمتر از مردان و به همین نسبت، شرکت آنان نیز در تشکیل های سیاسی کمتر از مردان می باشد. (12) حتی گفته می شود که در خصوص مشارکت سیاسی زنان در سطح بین المللی یک رشته موانع تاریخی وجود دارد. حتی جمله ای مصطلح بوده است که "سیاسی" معنایی دارد که خارج بودن زنان در آن مستتر است و همیشه از پیش مورد استناد برخی از اندیشمندان بوده است. (13)
البته باید در نظر داشت که بخشی از این مشکل به خاطر آن است که اساساً هر اندازه هم زنان شایستگی داشته باشند، امکان ورود به سطوح بالای این گونه تشکل ها را پیدا نمی کنند، بنابراین انگیزه خود را برای فعالیت در این گونه سازمان ها تا حدی از دست می دهند. همین مسأله موجب می شود که امکان کاهش مشارکت زنان حتی در سطح توده در آینده پدید بیاید. بنابراین احزاب سیاسی باید توجه داشته باشند که اگر می خواهند همچنان از آرای زنان برخوردار باشند، باید از استفاده ابزاری از آرای زنان بپرهیزند و با اختصاص بخشی از فهرست انتخاباتی خود به زنان و همچنین فراهم کردن امکان حضور زنان در رده های بالای احزاب موجب شوند که زنان جامعه با دیدی مثبت به این احزاب بنگرند و تنها خود را عمله رأی احزاب به شمار نیاورند.
حتی حکومت می تواند در این زمینه نقش فعالانه تری بازی کند و شرط حضور و فعالیت احزاب و گروه های سیاسی را اتخاذ نظام سهمیه بندی در درون احزاب تعیین کنند. بدین ترتیب حکومت به تعهد خویش برای ارتقاء وضعیت زنان در زمینه حضور مدیریتی زنان در سطح نخبگان عمل کرده است. این عمل را به هیچ وجه نمی توان عملی غیر دموکراتیک در نظر گرفت. زیرا هیچ نظام سیاسی که نیمی از افراد جامعه آن از حضور کامل در صحنه مشارکت سیاسی برخوردار نیست، نمی تواند خود را دموکراتیک بداند.
3. تلاش در جهت تخصیص درصدی از اعضای مدیریت تشکل های دانشجویی به زنان
دانشگاه ها در سال های اخیر نقش بسیار مهمی در ایجاد برابری جنسیتی (14) در جامعه داشته اند. در واقع، دختران و زنانی که از هر جای دیگری ناامید شده بودند، توانسته اند با نشان دادن شایستگی های بسیار زیاد در این حوزه تا حدودی به حقوق خویش دست یابند. در واقع، اتخاذ نظام شایسته سالاری در زمینه ی ورود به دانشگاه ها نشان داد که اگر فرصت رقابت منصفانه و برابر برای زنان فراهم شود، آنان از آمادگی کامل برای رقابت برخوردار هستند. نتیجه این وضعیت آنکه در سال تحصیلی 1381-1380 در حدود 60 درصد دانشجویان ورودی به دانشگاه های دولتی را دختران تشکیل داده اند. اما الگوی کلی نابرابری در دانشگاه ها نیز در زمینه ی مدیریت دانشکده ها و دانشگاه ها و نیز در گروه های آموزشی به چشم می خورد. به گونه ای که هم اکنون تنها مدیریت یک دانشگاه کشور به دست یک زن سپرده شده است و میزان حضور زنان در گروه های آموزشی بسیار اندک است.
از آنجا که بسیاری از تجربیات اقدام سیاسی و نیز آگاهی سیاسی زنان در دانشگاه ها قابل انتقال و آموزش است و محیط دانشگاه امکانات بیشتری را برای تحقق برابری جنسیتی فراهم می آورد، ضرورت دارد که با اتخاذ برخی از راهکارها تحولاتی مثبت در زمینه مشارکت زنان در دانشگاه ها پدید آید. البته در اینجا نیز همانند دیگر موارد، عضویت زنان در تشکل ها در سطوح پایین چندان کمتر از مردان نیست، بلکه شکاف واقعی در سطوح اداره این تشکل هاست؛ به گونه ای که یا اصولاً دختران به هیأتهای اداره کننده و شوراهای مرکزی تشکل های دانشجویی راه نمی یابند، و یا اینکه حضور آنان نمادین و ناچیز است.
هم اکنون که در جامعه ایران و برخی از دیگر کشورهای اسلامی، بیش از هر چیز از جامعه مدنی سخن به میان می آید، می توان گفت که دانشگاه ها می توانند به صورت مینیاتوری از جامعه مدنی و محل تمرین دموکراسی و برابری جنسیتی عمل کنند. برای جبران نقیصه کمّی حضور زنان در مدیریت تشکل های دانشجویی، می توان از نظام سهمیه بندی در اینجا نیز استفاده کرد و درصدی از اعضاء را به زنان اختصاص داد. بی گمان برگزیدن این تدابیر موجب می شود که میزان نمایندگی این تشکل ها افزایش یابد و هرچه بیشتر از سوی گروه و جامعه ای که آن را نمایندگی می کنند، سخن بگویند.
برای اتخاذ این راهکار، حتی مسؤولان آموزش عالی می توانند به تشویق تشکل های دانشجویی بپردازند تا نظام سهمیه بندی را برگزینند و یا حتی شرط حضور و فعالیت رسمی و قانونی این تشکل ها را اتخاذ نظام سهمیه بندی بدانند. در زمینه ی تشکل هایی همچون انجمن صنفی دانشجویان که اساساً توسط خود دانشکده ها از میان دانشجویان تشکیل می شود، این راهکار کاملاً عملی است؛ به گونه ای که شماری از اعضای این گونه انجمن های صنفی الزاماً از میان دختران دانشجو انتخاب شوند. بدین ترتیب، تجربیات لازم برای شرکت در فعالیت های سیاسی در سطح کلان برای این افراد ایجاد می شود. بدین ترتیب بهانه ای که معمولاً برای نسپردن مناصب سطح بالا به زنان مطرح می شود، از میان برداشته می شود. بنابراین تا هنگامی که حتی زنان از یافتن مناصب بسیار کوچکی در سطح دانشگاه ها نیز محروم هستند، چگونه می توانند تجربیات لازم اجرایی دست یابند. بدین ترتیب، باید در جایی این دور باطل بی تجربگی را شکست تا زمینه های حضور زنان در مشاغل سیاسی فراهم شود.
4. پشتیبانی از زنان برجسته برای ورود به مدیریت کلان کشور از راه تأمین بودجه های تبلیغاتی و غیره به تدریج که امکان حضور زنان در مناصب مدیریتی پایین تر فراهم گردید و جامعه از توانایی های زنان آگاه شد، طبیعتاً دسته ای از این زنان کارنامه درخشان تری از خود بر جای می گذارند و آشکارا نشان می دهند که توان اداره نهادهایی بسیار بزرگتر را نیز دارا می باشند، یا اینکه از توانایی حضور در مناصب سیاسی انتخابی همچون نمایندگی مجلس و یا شوراهای محلی برخوردار هستند. در اینجا وظیفه همه زنان و مردان متعهد و با انصاف است که از این افراد پشتیبانی کنند و راه ورود آنان را به مدیریت کلان کشور هموار سازند. برای نمونه، در صورتی که مدیران دانشگاهی زن خواهان کسب مناصب انتخابی باشند، در زمینه تبلیغات و آشنا ساختن جامعه با شایستگی ها و توانمندی های آنان به حد کافی همت نمایند. از سوی دیگر، وظیفه مسؤولان آموزش عالی و مسؤولان دیگر نهادها است که به معرفی این مدیران برجسته به دیگر نهادها و سازمان های کشور بپردازند تا از وجود آنان در مدیریت دیگر بخش ها استفاده گردد.
لازم است همه آنانی که در جهت برابری جنسیتی می کوشند، شامل همه گروه ها، افراد و سازمان های مدافع حقوق زنان در جهت رسیدن به افزایش مشارکت زنان در سطح نخبگان سیاسی، اختلافات در عقیده و نیز گروه بندیهای میان خود را دست کم در این مورد به کنار نهند و در جهت هدف بزرگتری که در پیش است یک «جبهه ی فراگیر ضد تبعیض جنسیتی» تشکیل دهند. (15) در این جبهه فراگیر، همه اختلافات به سود برابری جنسیتی به کنار گذارده می شود و همه یک صدا پشتیبانی و تلاش در جهت هدف مشترک را وجهه همت خویش خواهند ساخت. حضور زنان فرهیخته و کارآمد دانشگاهی و دیگر زنان مدیر در سطوح خرد، در سطوح مدیریتی کلان کشور موجب تسهیل مشارکت زنان در سطح نخبگان و شکسته شدن سوء برداشت ها و انگاره های نادرستی می گردد که در جامعه در زمینه ناکارآمدی مدیریتی زنان شایع است.
5. تلاش در جهت تأثیرگذاری بر نهادهای تبلیغاتی کشور در جهت زدودن کلیشه های منفی در خصوص توان مدیریتی زنان
زنان کشور باید به هر وسیله ممکن در نهادهای تبلیغاتی کشور همچون صدا و سیما، روزنامه ها، نشریات و دیگر رسانه های جمعی نفوذ کنند و بر جهت گیری آنان در ارتباط با زنان تأثیرگذاری نمایند. این کار باید بدین قصد صورت گیرد که بخشی از برنامه ها و مطالب منتشر شده آنها به زنان اختصاص یابد تا سیمای واقعی زنان به ویژه تلاش ها و دستاوردهایشان در زمینه های علمی - دانشگاهی به جامعه معرفی و به آموزش همگانی مردم پرداخته شود.
بی گمان این گونه برنامه ها، به برداشت های مثبت تر مردم از نقش زنان و مشارکت آنان در جامعه خواهد انجامید. اینکه عامه مردم دریابند که زنان در سطوح مدیریتی خرد توانسته اند بسیاری از ناممکن ها را ممکن سازند، به ویژه از تجربه های مدیریتی موفق زنان آگاهی بیابند، تکرار همین تجربیات در دیگر عرصه های مدیریت کلان کشور، برایشان وضعیتی چندان نامعمول و استثنایی جلوه نخواهد کرد. اگر این کار صورت نپذیرد، آنچه زنان در این سطوح مدیریتی به دست آورده اند در همان حیطه منحصر و محدود باقی خواهد ماند و نتایج کلی در سطح جامعه به جا نخواهد گذارد.
بهتر است این گونه تلاش ها با مسالمت کامل و با کوشش در جهت ترغیب و مباحثه با مسؤولان نهادهای تبلیغی صورت پذیرد. لیکن در صورتی که در برابر این درخواست ها و پیشنهادهای مشروع و معقول مقاومتی غیرمنطقی صورت پذیرد، ضرورت می یابد که زنان فعال سیاسی کشور به اقداماتی هماهنگ دست زده، اعتراض خود را به شیوه های مسالمت آمیز به آگاهی عموم برسانند و خواستار پاسخگویی به خواسته های به حق خویش گردند.
حتی با افزایش قدرت سازمان یابی این زنان، کم کم این خواسته نیز می تواند مطرح گردد که بهتر است جهت هماهنگی بیشتر در سیاست گذاری رسانه های همگانی کشور یکی از این گونه زنان آگاه به نمایندگی از زنان کل کشور به صورت مشاور و ناظر بر تهیه این گونه برنامه ها عمل نماید. در این صورت از ناهماهنگی های بسیار متداول کنونی و تهیه و پخش برنامه هایی که در خلاف جهت هدف افزایش مشارکت زنان در جامعه به ویژه در سطح نخبگان است، جلوگیری خواهد شد.
6. محدود نساختن طرح حقوق زنان و مطالعات زنان به صرف زنان
مسایل زنان به هیچ وجه به صرف زنان محدود نیست. مسایل زنان اصولاً به کل جامعه مربوط می شود و جدا از منافع خود زنان در پیگری مسایل و حقوق خویش، کلیت جامعه نیز در اینجا علایق شگرفی دارد که وادارش می سازد در این باره دستی بر آتش داشته باشد. جامعه از این رو که باید همیشه برای تأمین بیشترین منافع اعضای خود بکوشد، ملزم است از توانمندی ها و ظرفیت های نیمی از پیکره خویش بهره جوید تا پویایی خویش را بهتر تضمین کند.
دیگر اینکه شناخت و پیگیری مسایل زنان برای کلیت جامعه اهمیت دارد؛ زیرا هیچ جامعه ای روی سعادت را نخواهد دید، تا هنگامی که نیمی از اعضای آن خود را شهروند درجه دوم و اساساً دارای مشارکت و سهم کمتری از مردان بدانند. به این دلایل، هیچ گاه نباید مسایل زنان، انجام مطالعات مربوط به زنان و نیز دفاع از حقوق زنان را به زنان محدود ساخت و خطوطی ساختگی به صورت خودی، (زنان) و غیر خودی، (مردان)، ترسیم کرد. در زمینه دفاع از مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان، باید از مردان آگاه، درد آشنا، و با انصاف بهره جست تا همگی افرادی که اهمیت حضور زنان را در نقش های بالای سیاسی درک می کنند، در این دایره گنجانده شوند و در راستای هدف مشترک افزایش مشارکت و احقاق حقوق زنان کوشش نمایند.
7. دگرگون ساختن محتوای کتاب های درسی در راستای کلیشه زدایی از نقش های زنان
یکی از مهم ترین دلایلی که بسیاری از پژوهش گران برای مشارکت پایین تر زنان در امور اجتماعی از جمله مشارکت سیاسی در سطح نخبگان ذکر می کنند، این است که اساساً دختر بچه ها از همان کودکی در خانواده ها و نیز در مدارس به گونه ای پرورش می یابند که خود را به دور از نقش های اجتماعی و سیاسی متصور سازند. به سخن دیگر، از کودکی به پسران آموخته می شود که آنان باید نقش های فعال اجتماعی و نیز سیاسی داشته باشند و این نقش ها برای آنان حالت ممنوع را ندارد. در حالی که به دختران القاء می شود که در نهایت صرفاً باید به امر خانه داری و پرورش کودکان بپردازند و امورات مهمی همچون فعالیت های اجتماعی و سیاسی را به مردان واگذار کنند.
برطرف کردن این گونه کلیشه ها که در کتاب های درسی از دوران ابتدایی به فراوانی یافت می شود، موجب می شود که این دختران در بزرگسالی نیز بر اساس همان پیش ذهنیت ها تلاش چندانی برای ورود به عرصه مدیریت کلان سیاسی از خود نشان ندهند. دگرگون ساختن محتوای کتاب های درسی و سازگار ساختن آنها با برداشت های مبتنی بر برابری جنسیتی می تواند در درازمدت مشکلات ناشی از جامعه پذیری (16) نادرست را تا حدود زیادی برطرف کند و تأثیرات بلندمدتی در افزایش مشارکت زنان داشته باشد. اهمیت این گونه آموزش ها تا بدانجاست که در کشورهای غربی چند دهه است که مسأله پاک سازی زبان از کلیشه سازی های جنسیتی مطرح شده است و به طور جدی پیگری می شود. برای نمونه کلمه رییس (17) به گونه ای تغییر داده شده است که دیگر دارای بار جنسیتی نباشد و الزاماً مردان را شامل نشود. (18)
باید با آموختن از دیگر کشورهایی که تجربیات موفقیت آمیزی در این زمینه داشته اند، کار اصلاح کتاب های درسی و نظام آموزشی و در سطحی بالاتر اصلاح در زبان مورد استفاده مردم و محافل دانشگاهی را تغییر داد تا از جانبداری های جنسیتی منفی نسبت به زنان تهی گردد.
نتیجه گیری
راهکارهایی که در این نوشتار مطرح شده است، بی گمان تنها شیوه هایی نیست که می توان برای دستیابی به هدف افزایش مشارکت زنان در دانشگاه ها برگزید. بلکه این راهکارها نشان گر گوشه ای از اقداماتی است که در صورت انجام آنها، راه برای تحولات و پیشرفت های بعدی باز می شود و روندی رو به رشد و مثبت آغاز می گردد.شاید برخی از افراد اتخاذ این راهکارها، به ویژه مسأله سهمیه بندی ها را خود نوعی تازه از تبعیض، لیکن این بار به سود زنان و علیه مردان تلقی کنند، اما این برداشت به هیچ وجه درست نیست و دلایل بسیاری در تأیید آنها می توان آورد. در اینجا با ذکر یک مثال قضیه روشن تر خواهد شد. محکومی را در نظر بگیرید که مدت ها در اردوگاه کار اجباری با وضعیت بد غذایی به کار سخت و طاقت فرسا پرداخته و هم اکنون قرار است میان او و یک دونده برجسته دو و میدانی که مدتها به تمرین های مناسب و تغذیه عالی دسترسی داشته است، یک مسابقه دو برگزار شود. مطمئناً کسی در پیروز شدن آن دونده برجسته تردید نخواهد کرد.
وضعیت زنانی که به تازگی پس از هزاران سال دوری، کم کم پا به عرصه عمومی می نهند، بی شباهت به وضع آن محکوم نیست. زیرا آنان مجبورند به ناگاه به رقابت با مردانی بپردازند که تجربه قرنها کار سیاسی و فعالیت اجتماعی را با خود به همراه دارند. انصاف و عدالت حکم می کند که جهت برگزاری یک مسابقه برابر و عادلانه آن محکوم قدری جلوتر از مسیر مسابقه بایستد و از آنجا آغاز کند. در مورد زنان نیز اعطای 20 تا 30 درصد سهمیه به آنان، تنها برای این است که اندکی شرایط رقابت زنان منصفانه تر گردد و عقب ماندگی تاریخی آنان از صحنه فعالیت های اجتماعی جبران گردد. امروزه آنچه که تبعیض مثبت (19) نامیده می شود به عنوان تنها راه و کارآمدترین شیوه اصلاح نظام اجتماعی در جهت رفع تبعیض ها در سطح جهانی به شمار می رود.
اگر به راستی خواهان این هستیم که مشارکت سیاسی زنان در میان کل جامعه افزایش یابد، نمی توان این کار را جز با تسهیل شرایط شرکت زنان در فعالیت های اجتماعی انجام داد. در غیر این صورت، صرفاً با سر دادن شعارهایی مبنی بر لزوم مشارکت زنان و گفتن اینکه شرایط برای رقابت زنان کاملاً برابر است، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. زیرا نابرابری شرایط رقابت سیاسی زنان و مردان پدیده ای نیست که به تازگی ایجاد شده باشد و به همان آسانی نیز قابل رفع باشد. بلکه این نابرابری محصول تاریخی بلندمدتی است که با برابری ظاهری در شرایط رقابت حل نخواهد شد.
برای جبران عقب ماندگی زنان از فعالیت های سیاسی، چاره ای نیست که جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای اسلامی نیز همانند برخی کشورهای پیشرو در زمینه مشارکت زنان در سطح نخبگان، اعتقاد پیدا کنند که باید به اقداماتی مشخص، سودمند و کارآمد دست زنند و تنها نقش یک ناظر بی طرف را بازی نکنند. این کشورها باید فعالانه وارد میدان عمل شوند و با وضع نظام سهیمه بندی به راستی و عملاً به برابر ساختن شرایط رقابت زنان در عرصه فعالیت های سیاسی بپردازند.
باید در نظر داشت که جامعه مدنی، کشور توسعه یافته و عدالت اجتماعی بدون حضور، نقش آفرینی و سهم داشتن زنان، به هیچ وجه معنای راستین خود را نخواهد یافت و همیشه شکننده و نیمه کاره باقی خواهد ماند. همه آنچه که به عنوان راهکارها مطرح می شود نیز تنها برای رسیدن به یک جامعه مدنی راستین و نیز برای فردایی بهتر، برابرتر و انسانی تر برای ایران و دیگر کشورهای اسلامی است.
پی نوشت ها :
1. اندرو هیوود، «چهار مبحث اساسی فمینیسم: مرد عمومی، زن خصوصی، پدرسالاری، جنس و جنسیت، جنس و سیاست»، ترجمه ی رزا افتخاری، ماهنامه ی زنان، شماره ی 32، بهمن 75، صص 33-30.
2. گاستن بوتول، اضافه جمعیت، ترجمه ی حسن پویان، تهران: چاپخش، 1370، ص 246.
3. محمدحسین حافظیان، زنان و انقلاب: داستان ناگفته، تهران: اندیشه برتر، 1380، صص 195-188.
4. نسرین مصفا، مشارکت سیاسی زنان در ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1375، ص 123.
5. Tokenism
6. Murray Goot, Women and Voting Studies, London: Sage Publications, 1975, p. 32.
7. Quota System
8. Jane S. Jaquette, "Women in Power," Foreign Policy, Fall 1997, p. 33.
9. «میزگرد زنان خاورمیانه: تجربه زن ایرانی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال هشتم، شماره ی 2، تابستان 1380، ص 10.
10. Jaquette, op. cit., p. 34.
11. «میزگرد زنان خاورمیانه: تجربه زن ایرانی»، پیشین، صص 29-28.
12. پاملا ابوت و کلر والاس، درآمدی بر جامعه شناسی: نگرشهای فمینیستی، ترجمه ی حمید احمدی و مریم خراسانی، تهران: دنیای مادر، 1376، ص 86.
13. «میزگرد زنان خاورمیانه: تجربه زنان ایرانی»، پیشین، ص 10.
14. Gender Equality
15. محمدحسین حافظیان، «آیا زنان واقعاً شایسته اند؟!»، ماهنامه زنان، شماره ی 37، مهر 1376، ص 7.
16. Socialization
17. Chairman
18. Chairperson
19. Affirmative Action
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}